سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و جابر پسر عبد اللّه انصارى را فرمود : ] جابر دنیا به چهار چیز برپاست : دانایى که دانش خود را به کار برد ، و نادانى که از آموختن سرباز نزند و بخشنده‏اى که در بخشش خود بخل نکند ، و درویشى که آخرت خویش را به دنیاى خود نفروشد . پس اگر دانشمند دانش خود را تباه سازد نادان به آموختن نپردازد ، و اگر توانگر در بخشش خویش بخل ورزد درویش آخرتش را به دنیا در بازد . جابر آن که نعمت خدا بر او بسیار بود نیاز مردمان بدو بسیار بود . پس هر که در آن نعمتها براى خدا کار کند خدا نعمتها را براى وى پایدار کند . و آن که آن را چنانکه واجب است به مصرف نرساند ، نعمت او را ببرد و نیست گرداند . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 87 آبان 7 , ساعت 9:18 عصر


آیا عشق مجازی و دنیوی می تواند مقدمه ای برای عشق الهی و حقیقی شود؟



الف ) این مسائله کلیت ندارد و نمی توان روی آن حسابی باز کرد. بلی گاه ممکن است در شخصی این مسائله جرقه و بارقه ای به سوی عشق حقیقی و برین باشد و در موارد متعددی نیز کاملا" از این مسائله تهی است . بنابراین نمی توان صد در صد اثر آن را منتفی دانست , لیکن توصیه به این که کسی از این طریق , خود راه به سوی معشوق حقیقی بپیماید ناروا و بیراهه است . گرچه نمی توان زمینه سازی عشق مجازی برای عشق حقیقی را منکر شد; اما این بحث اگر به درستی برداشت نشود, ممکن است بدآموزی هایی داشته باشد. سخن بعضی از عرفا در این مورد به معنای این است که اگر کسی در عمر خود یک بار گرفتار عشق مجازی شد و احیانا" همین شخص بعدا" در مسیر سلوک معنوی قرار گرفت , به جهت آشنایی با پدیده ی عشق , زودتر از دیگران می تواند عشق به خداوند متعال حاصل کند. این مطلب گرچه نکته هایی دارد اما مورد قبول همه عارفان نیست و در روایات نیز چنین مطلبی دیده نمی شود. نکته دیگر آنکه اگر کسی فرضا" بخواهد از این راه عشق را تجربه کند لازم نیست به سمت حرام برود می تواند با عشق به پدر و مادر و یا محارم دیگر این مسیر را طی نماید.
ب ) آدمی موجودی است شیفته محبت کردن و محبت دیدن . البته به مقتضای سن , روزی به سینه مادر عشق می ورزد و روزی به اسباب بازی و روز دیگر به هنر و ... در حقیقت به هر مقدار که رشد عقلانی و روانی فرد کامل گردد, عشق ورزی او نیز متحول شده و به فراز بالاتری صعود خواهد کرد. این تمایل در همه افراد یکسان نیست ; برخی در همان سطح ابتدایی باقی می مانند و برخی نیز صعود را ادامه می دهند. شما در سطوری از نامه خود در توجیه این تلاطم و دغدغه ها مانده اید, ولی همه اینها در نظام تکاملی انسان معنادار و هدفدار است . جاذبه ها و کشش های مختلف حیات جملگی برای به حرکت درآوردن آدمی است تا او وارد صحنه عمل شود و در این سیر از »بودن « به »شدن « برسد. گرچه برخی در همین جاذبه ها می مانند و حرکتی به جانب بالا نمی کنند; ولی برخی نیز خسته دل در تمنای محبتی عمیقند و تا آن را در نیابند آرام نمی شوند. آری فرزندم : »المجاز قنطره الحقیقه ; مجاز پل حقیقت است «. دل باختگی های گذرای زندگی , پلی است تا آدمی ظرفیت دل باختن به حقیقت هستی را دریابد و آن گاه است که آرام خواهد گرفت : »الا بذکر ا& تطمئن القلوب «. نظامی گنجوی در پایان ماجرای لیلی و مجنون سخن حکیمانه ای را آورده که در واقع تمام داستان را برای همین نکته سروده است . گوید: وقتی لیلی در بستر مرگ افتاد وصیتی برای مجنون به مادر خود کرد و گفت : به او بگو عاشق چیزی باش که جاودان و ماندگار است , نه شیفته و دلباخته کسی چون من که هیچ چیزش در اختیار خود نمی باشد و همواره در معرض مرگ و زوال و دستخوش تحول و بی قراری است . به گفته اقبال لاهوری :
نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شدحسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
و به گفته حافظ :
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجبکز هر زبان که می شنوم نامکررست
عرضه کردم دو جهان بر دل کار افتاده به جز از عشق تو باقی همه فانی دانست
سلطان ازل گنج غم عشق به ما دادتا روی در این منزل ویرانه نهادیم
ای دل مباش یکدم خالی زعشق و مستیوانگه برو که رستی از نیستی و هستی
و بالاخره :
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستیتا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآیدناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید بازورای حد تقریرست شرح آرزومندی
عشق دارای حکم تکلیفی نیست , لیکن هر عشق و گرایشی انسان را به نوعی کنش و عمل می کشاند. بنابراین عشق الهی به انسان مسیر الهی می بخشد و عشق شیطانی فرد را در سبیل شیطان قرار می دهد. منظور از عشق الهی فقط دوست داشتن خدا نیست , بلکه دوستی خدا و هر کس و هر چیز که خدا دوست دارد. در مثل آمده است که موئمن فرزند خود را دوست می دارد, ولی این علاقه باید برای خدا و در مسیر او باشد. لذا موئمن از هر عشقی که در مقابل عشق به خدا قرار گیرد, نه در طول آن , می پرهیزد. این تجربه ای ارزشمند برای شماست ; زیرا در هر موضوعی آدمی نیاز به تجربه دارد. شما اکنون عشق را می شناسید و آن را تجربه کرده اید. حال نیز می توانید درباره عشق به خدا و اولیای او - که عشق حقیقی است - تصور بهتری داشته باشید. مگر در نماز نمی خوانید: »الحمد & رب العالمین ; همه ستایش ها از آن خداوندی است که پرورش دهنده جهانیان است «. یعنی , هر چیز قابل ستایشی و هر زیبایی از اوست . پس باید او را شناخت و به او عشق ورزید. برای شناخت خداوند, قرآن را خوب بخوانید; مخصوصا" آیاتی که در آن آدمی را به تدبر در طبیعت و در زیبایی ها و ظرافت های خلقت دعوت می کند. در درخشش خورشید, در آسمان آبی , شب های پر ستاره و ... می توان جلوه هایی از هنر, عظمت , زیبایی و ... را ببینید. حال آیا کسی جز او برای عشق ورزی سزاوار است . عشق به خدا, گوهری بی بدیل است که به آسانی به کف نمی آید. متاعی ارزشمند است که بر سر هر کوچه و بازار نمی فروشند. قلبی صاف , روحی آماده و تفکری عمیق می خواهد تا آدمی را بر ساحل عشق به خدا نشاند, تا آن جا که بگوید: »خدایا! تو را نه به خاطر ترس از دوزخ و نه طمع بهشت ; بلکه به خاطر آن که برای عبادت سزاواری , پرستش می کنم «, (حضرت امیرالموئمنین علی »ع «) بنابراین توصیه ما به شما این نیست که علاقه به فرد مورد نظر را از دل بیرون کنید, لیکن سعی کنید آن را بسیار عادی کنید و در آن درجا نزنید, زیرا این خود یک حجاب برای نفس شما می شود و مانع پرواز روح به سوی محبوب حقیقی و متعالی می شود. البته صرف علاقمند شدن به کسی شرک نیست , ولی اگر این علاقه در رتبه ی محبت به خدا قرار گیرد و در عمل تعیین کننده ی جهت حرکت انسان شود, در این صورت شرک خفی است . محبت و عشق اصلی اهل معرفت به خداست و آن عشق در رائس هرم فکر و دل آنان قرار دارد و بقیه , هر چه هست , در پرتو و شعاع آن شکل می گیرد. عشق به خداوند دارای آثاری است که اگر شیرینی آن چشیده شود, قابل مقایسه با هیچ علاقه و عشقی نیست . عشق های مجازی نیز دارای آثاری است . ج ) مسلما" ماندن در این حالت گردابی خطرناک است . اما نحوه درمان نسبت به افراد و شرایط متفاوت است و نمی توان با یک نسخه کلی مسائله را حل کرد. در عین حال شخص با یک اراده قوی می تواند نسبت به این مسأله بی تفاوت شود و آن را از خود دور سازد, به ویژه آن که غالب این گونه عشقها مانند رگبار بهاری است که بسیار تند و رعد آسا و در عین حال زودگذر و مقطعی است . عامل اساسی دیگری که عشق الهی را افزون و عشق های پوچ و مجازی را از بین می برد »معرفت خدا« است . غایت این خلقت معرفت خداست ; و معرفت یک راه و دو راه ندارد. حکما گفته اند: »الطرق الی ا& بعدد انفاس الخلایق ; راه ها به سوی خدا به اندازه نفس های آفریده ها است «. گرچه مجموعه راه های وصول به معرفت ا& را در یک تقسیم بندی کلی سه راه دانسته اند : 1- راه عقل و برهان های فلسفی , 2- راه دل و فطرت , 3- راه طبیعت . اینها همه راه های معرفت خدا هستند; بدین معنا که عقل و دل به وجود او گواهی می دهند. اما شهود و وصول به خداوند راهی بس دشوار و سنگین است , و حاصل آن نیز به اندازه ی همه هستی ارزشمند است . برای رسیدن به شهود حقیقت باید منازل و مقاماتی را طی کرد که گفته اند: »ان بین العبد والحق الف مقام من نور و ظلمه ; بین بنده و حق هزار مقام از نور و ظلمت است «. توکل بر خداوند, حةسن ظن به او, استعانت از خداوند و توسل به اهل بیت (ع ), پالایش نفس از رذائل , همراهی با استادی وارسته , التزام به احکام شریعت , مطالعه ی کتبی که راجع به خداشناسی و صفات او نوشته شده و مطالعه ی حالات و زندگی نامه ی عرفا در این امر بسیار موئثر است . به عنوان نمونه می توانید به کتاب های ذیل مراجعه کنید: د ) درست است که کلمه »عشق « در قرآن نیامده ; اما قرآن می فرماید: »والذین آمنوا اشد حبا" &; کسانی که ایمان آوردند حب و محبت و علاقه شدیدتری به خدا دارند«, (بقره , ایه 165). و یا می فرماید: »یحبهم و یحبونه ; ]خدا[ آنان را دوست دارد و آنان خدا را دوست دارند«, (مائده , آیه 54). نجواهای عاشقانه نیز در قرآن زیاد است مانند: »یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمه ا&«, (زمر, آیه 5). »یا عبادی الذین آمنوا ان ارضی واسعه فایای فاعبدون «, (عنکبوت , آیه 56). »واذا سالک عبادی غنی فانی قریب اجیب دعوه داع اذا دعان «, (بقره , آیه 186). »نبی عبادی انی انا الغفور الرحیم «, (حجر, آیه 49). البته در روایات واژه ی عشق به دو گونه مطرح شده است . 1- نکوهش از عشق های مبتذل : امام صادق (ع ) در پاسخ به سوئالی درباره عشق فرمود: »قلوب حلت عن ذکر ا& فاذاقها ا& حب غیره ; دل هایی که از یاد خدا خالی گردد خدا محبت غیرخود را به آنها می چشاند«, (میزان الحکمه , ج 8, ص 3788). »من عشق فکتم وعف و مات مات شهیدا"; هر که عاشق شود پس آن را پنهان دارد و عفت بورزد و بمیرد شهید مرده است «, (میزان الحکمه , ج 8, ص 3788).
عشق هایی کز پی رنگی بودعشق نبود عاقبت ننگی بود
2- تجلیل از عشق های متعالی :
الف ) »افضل العباد من عشق العباده و عانقها; برترین بندگان خدا کسی است که به عبادت حق تعالی عشق بورزد و در عشق ورزی عبادت را در آغوش بگیرد و خود را به آغوش عبادت بسپارد«. ب ) »ان هینهنا لمصارع العشاق ; این جا (سرزمین کربلا) جایی است که عاشقان الهی در آن بر زمین فرود می آیند«, (سفینه البحار, ج 2), حرف »عین «). اساس آفرینش جهان , عشق حق به جمال و جلوه ی خویش است ; زیرا, حب ذات یکی از اسباب عشق است . خداوند نیز به عنوان برترین موجود, به دلیل عشق به ذات و جلوه ی جمالش , جهان را پدید آورد: »کنت کنزا" مخفیا" فائحببت ائن ائعرف فخلقت الخلق لکی ائعرف ; گنج پنهانی بودم که دوست داشتم شناخته شوم , پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم «, (سخاوی , مقاصد الحسنه , چاپ هند, ص 153).
گنج مخفی بد ز پرتی چاک کردخاک را روشن تر از افلاک کرد
بنابراین نخستین کسی که عشق ورزید, خدای تعالی بود, (ابوالحسن دیلمی ; عطف الائلف المائلوف علی اللام المعطوف , تحقیق و مقدمه , ج . ک . قادیه , مطبعه المعهد العلمی الفرنسی للاذثار الشرقیه , قاهره , 1962 م , ص 28). خداوند متعال بر اساس همین عشق به خویش است که مخلوقاتش را نیز دوست می دارد, (ر.ک : علامه طباطبائی , المیزان , جلد 1, ص 411). عارف واصل عین القضات همدانی می گوید: »دریغا به جان مصطفی , ای شنونده ی این کلمات ! که خلق پنداشته اند که انعام و محبت او با خلق از برای خلق است , نه از برای خلق نیست ; بلکه از برای خود می کند که عاشق , چون عطایی دهد به معشوق و با وی لطفی کند. آن لطف نه به معشوق می کند که آن با عشق خود می کند. دریغا از دست این کلمه ! تو پنداری که محبت خدا با مصطفی , از برای مصطفی است ؟ این محبت او از بهر خود است «, (تمهیدات , به تصحیح عفیف عیران , تهران , انتشارات منوچهری , ص 217). چنان که مبدائ عالم خداوند متعال است , مبدائ عشق نیز اوست . عشق مانند وجود, از ذات حق به عالم سرایت کرده است .
عشق انسان زاییده ی عشق خداست .
توبه کردم و عشق همچون اژدهاتوبه وصف خلق و آن وصف خدا
عشق ز اوصاف خدای بی نیازعاشقی بر غیر او باشد مجاز
(مثنوی , دفتر 6, ابیات 970 - 971)
در پایان ذکر چند نکته را مفید می دانیم :
1. نشانه های عشق حقیقی : از مجموع آیات و روایات و سخن عارفان و اصل , می توان نشانه های عشق حقیقی دریافت . دانستن این علایم انسان را قادر می سازد تا عشق خود را ارزیابی کند. ما به این نشانه ها در دو قسمت عشق انسان به خدا, و عشق و محبت خداوند به انسان به صورت کلی و اجمالی اشاره می کنیم : 1- نشانه های عشق انسان به خداوند: - خدا را بر همه ی محبوب های خود ترجیح دهد; - در باطن و ظاهر مطیع خدا باشد; - در همه ی امور موافق او باشد; - اولیای خدا را به خاطر او دوست بدارد; - لقای خدا را بر بقای خود ترجیح دهد; - هر چیزی را در برابر عشق به خداوند حقیر شمارد; - همه ی اوقات , مستغرق ذکر خدا باشد; - آسایش و آرامشش در قرب او باشد; - از حضرت حق راضی و خشنود باشد; - به کلام محبوب (قرآن ) عشق ورزد; - با مال و جان در راه محبوب مجاهده کند; - بر خلوت و مناجات با محبوب , حریص باشد; - عبادت برای او آسان باشد; - همه ی بندگان مطیع وی را دوست بدارد و بر همه رحیم و مشفق باشد و همه ی کافران و عاصیان را دشمن بدارد. برای آشنایی تفصیلی ر.ک : محمدرضا کاشفی , آیین مهرورزی , قم , مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی , چاپ سوم , 1378 ش , ص 85 - 98. 2- علایم عشق حق به بنده : - وجود نشانه های عشق انسان به خداوند; - محبوب دوستانش می شود; - توفیق طاعت پیدا می کند; - سنگینی خدمت از دوشش برداشته می شود; - به قدر نیاز به او عطا می کند; - بلای بنده را بسیار می کند; - معایب بنده را مخفی می کند و ظاهر نمی سازد; - به بنده قلب سلیم عطا فرموده , اخلاق او را نیک می گرداند; - دنیا را مبغوض بنده اش می سازد; - او را به حلم و آرامش مزین می کند; - صدق و راستی را به او الهام می کند; - دانش و علم را بر ذهنش خطور می دهد; - عبادت نیکو را به او ارزانی می دارد; - امانت را محبوب بنده می سازد. (ر.ک : آیین مهرورزی , همان , ص 102 - 103 و عطف الالف , همان , ص 89 - 94 و احیائ علوم الدین , همان , ج 4, ص 304 و محمدی ری شهری , میزان الحکمه , قم , مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی , چاپ اول , 1403 ق - 1405 ق , ج 2, ص 222 - 224).
یا رب ز شراب عشق سرمستم کنو ز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هر چه ز عشق خود تهی دستم کنیکباره به بند عشق پابستم کن
(باباطاهر)
حقیقت عشق مجازی جز طغیان شهوت نیست . عشقی که از مبادی جنسی و حیوانی سرچشمه می گیرد, به همان هم خاتمه می یابد و افزایش و کاهش آن بیش تر به فعالیت های فیزیولوژیکی دستگاه تناسلی بستگی دارد که قهرا" در سنین جوانی بیش تر بروز می کند و با پا گذاشتن به سن , از یک طرف , و اشباع آن از سوی دیگر, کاهش می یابد و منتفی می شود. این گونه عشق ها به سرعت می آید و به سرعت می رود و خطرناک و فضیلت کش است . انسان آن گاه که تحت تائثیر شهوات خویش است , خود را می پرستد. شخص مورد علاقه را برای خود می خواهد و در این اندیشه است که از وصال او بهره مند شود و حداکثر تمتع را از او ببرد, بدیهی است که چنین عشقی نمی تواند مکمل و مربی روح انسان باشد و آن را تهذیب نماید, (ر.ک : شهید مطهری : اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب , صدرا, بی تا, صص 83 - 94). این نوع عشق , منشائ خشونت , جنایت , زبون کننده و ناپایدار است و همان است که وصالش مدفنش به شمار می آید. حکیم عشق , صدرای شیرازی می گوید: »کسانی که شیئی از اشیای دنیایی را دوست دارند و فقط به ظاهر آن دل خوش کرده اند, وقتی به وصال محبوب رسیدند, بعد از مدت اندکی همان محبوب , برای آن ها وبال شده , موجب زحمتشان می گردد; لذا حلاوتی را که در حالت عشق و حب داشتند, از دست می دهند, (اسفار, جلد 7, ص 186). »
عشق , آینه ی بلند نور استشهوت ز حساب عشق برون است
سعدیا! عشق نیامیزد و شهوت با همپیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم
(سعدی )
امام صادق (ع ) می فرماید: »من وضع حبه فی غیر موضعه فقد تعرض للقطیعه ; هر کس محبتش را در غیر جای خویش قرار دهد (به جای رابطه و پیوند) خود را در معرض جدایی قرار داده است «, (بحارالانوار, ج 74, ص 183). دوست عزیز! عشق چون آینه است که در آن , حالات و درجات استعداد هر عاشقی نمودار می گردد دوام عشق , به دوام و پایداری معشوق وابسته است . عشق آب و رنگ و حس صوری چون ثبات ندارند, پایدار نمی مانند. این عشق ها نوعی هوسرانی و بازی خیالی است که فرجامی جز ننگ و رسوایی ندارند. 2. بازشناسی عشق از توهم : با توجه به مطالب پیش گفته که به اجمال بیان شد - می توان عشق حقیقی را از عشق مجازی , خصوصا" عشق دروغین باز شناخت ; ولی در عین حال ملاحظه امور ذیل ما را در این شناسایی مدد می رساند: 1. عاشق باید با بررسی مبدائ عشق خویش , آن را شناسایی کند که آیا مبدئ عشق او حس است یا خیال , عقل است یا دل , شهوت است یا امور انسانی . 2. آیا عشق دائما" برایش آرام بخش , نشاطآور, طرب انگیز, تحرک آفرین است یا عاقبتش اضطراب , خمودی , بی حرکتی , سستی و در خود فرورفتگی می باشد. 3. آیا با وصال معشوق , عشق اولیه اش شکوفاتر, پایا و پویاتر می گردد, یا پژمرده ایستا و خموش ؟
برای آگاهی بیشتر ر.ک : محمدمحمدی اشتهاردی , داستان های مثنوی , تهران , پیام آزادی , چاپ دوم , ج 2, ص 90 - 91.


لیست کل یادداشت های این وبلاگ